۱۳۹۲ فروردین ۲۵, یکشنبه

شبکه‌های اجتماعی و آینده نژاد بشر: سناریوی محو تکاملی در مقابل سناریوی گایا

شبکه‌های اجتماعی و آینده نژاد بشر: سناریوی محو تکاملی در مقابل سناریوی گایا:
مقدمه: در این نوشته نویسنده همکارم در یک پزشک -احمد شریف‌پور- نظرات یک پژوهشگر به نام سوزان گرین‌فیلد را بازتاب داده است.
این نوشته همسو با سایر نوشته‌هایی است که پیش از این در یک پزشک خوانده بودید و در واقع مطلبی است آینده‌نگرانه که رابطه انسان، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی را بررسی می‌کند و هشدار می‌دهد که این رابطه ممکن است آنقدر تنگاتنگ شود که فردیت ما را از بین ببرد.
به تازگی مطلبی نوشته بودم، که در ان خطر دلمشغولی زیاد با شبکه‌های اجتماعی را توضیح داده بودم: ما: کاربران شبکه‌های اجتماعی یا کارگران آنها؟
در پست دیگری تشریح کرده بودم که خطر از بین رفتن فردیت چیست و خرد جمعی و دموکراسی سایبری چه تفاوتی با حل شدن فردیت ما در جمع دارد: دنیای وحشتناکی که در آن الگوریتم‌ها برایمان دست به انتخاب می‌زنند، تصمیم می‌گیرند و هنر و سرگرمی می‌آفرینند!
اما در این نوشته ما با نظر خانم گرین‌فیلد آشنا می‌شویم، محققی که وقتی لانچر فیس‌بوک را دید، متوجه خطرات بلندمدت چنین روندی شد.
البته هیچ خطر بالقوه کوتاه‌مدتی در راه نیست و کسی با نصب این لانچر یا یکی دو ساعت کار روزانه در شبکه‌های اجتماعی، زندگی‌اش از این رو به رو نمی‌شود، این مطالب در شرایط حاضر نامحسوس هستند و شاید در کشور ما چنان که افتد ودانی بسیار نامحسوس‌تر!
اما شما یک جامعه همیشه متصل به اینترنت را با ابزارهای هوشمند پوشیدنی مثل عینک گوگل تصور کنید و این را در کنار نسل‌های بعدی شبکه‌های اجتماعی بگذارید که به مراتب سرگرم‌کننده‌تر و مجاب‌کننده‌تر خواهند بود.
برای چنین جامعه‌ای دو سناریو قابل پیشبینی است، یکی همین ایده سناریوی بدبینانه است، همان چیزی که در مینی‌سریال Black Mirror قابل مشاهده است و در آن با از بین رفتن فردیت و ذوب شدن فردیت در جامعه، هیچ ایده و هنر و نگاه متفاوتی مجال خودنمایی پیدا نمی‌کند.
پس نخست با بیانی دیگر و از زبان خانم گرین‌فیلد با این سناریویی بدبینامه آشنا می‌شویم تا در انتهای پست من سناریوی پیشنهادی بعدی را به شما معرفی کنم!

 فیس‌بوک بیشتر و بیشتر وارد زندگی ما می‌شود و بیشتر ما نمی‌توانیم از تیررس آسیب‌ها یا حداقل تاثیرات آن دور بمانیم. کوچک‌ترین تاثیر آن شاید دامن زدن به وسواس دائمی ما برای سرکشی در زندگی دیگران و ثبت لحظه لحظه زندگی خودمان است! عرضه تلفن فیس‌بوک یا تصمیمی که دست‌اندرکاران این سایت برای تسخیر گوشی‌های اندروید گرفته‌اند، انجام هر دوی این کارها را برای ما ساده‌تر می‌کند. اوضاع به گونه‌ای است که فیس‌بوک انگار به یکی از ملزومات زندگی تبدیل شده است.
بارونس سوزان گرین‌فیلد یک محقق ارشد و استاد فارماکولوژی دانشگاه آکسفورد است. او یک نوروساینتیست (عصب‌شناس) است و در این مطلب نگرانی‌هایش را در باب رواج شدید فیس‌بوک مطرح کرده است.
baroness_susan_greenfield
سونامی اطلاعات شخصی که اکنون در مراکز داده فیس‌بوک جاری شده است، نگرانی‌های خاص خود را بر می‌انگیزد. من به عنوان یک عصب‌شناس نگران تاثیراتی هستم که چنین پیشرفت‌هاییبرای ما انسان‌ها در بر دارد.
دلیل برتری انسان‌ها نسبت به سایر گونه‌های حیات و تبدیل شدن آن‌ها به نژاد غالب در کره زمین تنها مدیون عملکرد پیچیده و عجیب‌ وغریت مغز ما است. این برتری در مقایسه با سایر گونه‌های حیات بیش از هر چیز خود را در توانایی تطبیق با شرایط محیط نشان می‌دهد، فرایندی که به آن «پلاستیسیتی» می‌نامند. به این ترتیب و اگر مغز انسان با محیطی که در آن قرار دارد سازگار می‌شود، قرار گرفتن در محیطی مانند فیس‌بوک که در آن همیشه در انتظار کارها و نظرات دیگران هستیم، مغز ما را به فرمی جدید تحت تاثیر قرار خواهد داد. مغز انسان قرن بیست‌ویکمی با نیازها و امکانات جدید و انقلابی که آن را به توفان دیجیتال تشبیه کرده‌اند، چگونه خواهد بود؟
از همین حالا نشانه‌هایی از کم‌رنگ شدن اهمیت موضوعی به نام «حریم خصوصی» در اذهان نسل جوان جامعه به چشم می‌خورد. [در آمارهای ما] حدود ۵۵ درصد نوجوانان اطلاعات شخصی‌شان را در اختیار افرادی که نمی‌شناسند قرار داده‌اند. این اطلاعات شامل تصاویر و حتی توصیفات جسمی بوده است. در همین حال بیش از نیمی از آن‌ها پیام‌هایی گروهی را برای مجموعه‌ای از دوستان (!) که بیش از ۵۰۰ نفر بوده‌اند ارسال کرده‌اند. و این کار را با اطلاع از این موضوع انجام داده‌اند که هر یک از این ۵۰۰ نفر می‌تواند آن را برای تمام شبکه دوستانش ارسال کند. چیزی که اکنون [از حفظ حریم شخصی] مهم‌تر انگاشته می‌شود، مشهور بودن است. بهای چنین بی‌پروایی و شهرت‌های آنی، همانا از دست رفتن حریم خصوصی است. اما به چه دلیل ما که تا پیش از این حریم خصوصی را چون گنجی پاس می‌داشتیم، تا این حد به آن بی‌توجه شده‌ایم؟
دلیل شاید این باشد که تا کنون حریم خصوصی روی دیگر سکه هویت ما بوده است. ما خودمان را به عنوان موجودیت‌هایی مستقل می‌دیدیم که گرچه همواره با دنیای بیرون در تماس بود، اما در عین حال از آن مجزا بود. ما با دنیای بیرون تعامل داشتیم، اما در زمانی که مایل بودیم و به شیوه‌ای که اراده می‌کردیم. شما رازها، خاطرات و امیدهایی داشتید که هیچ‌کس به صورت معمول به آن‌ها دسترسی نداشت: یک زندگی خصوصی مجزا از زندگی حرفه‌ای و جدا از هر دوی آن‌ها زندگی‌هایی متفاوت که در دوستی با افراد مختلف و بسته به میزان اعتماد و صمیمیت با آن‌ها تجربه می‌کردیم. علاوه بر همه این‌ها شما یک راوی درونی دارید، جریانی از پردازش‌های فکری (جریان سیال ذهن) که حداقل تا کنون تنها متعلق به شما بود.
یکی دیگر از نتایج زندگی فیس‌بوکی چیزی است که ما آن را «سرهای چت» یا Chat Heads می‌نامیم. هرگاه کسی با موبایل شما تماس می‌گیرد، حبابی ظاهر می‌شود که متن پیام را همراه با تصویر طرف مقابل به شما نشان می‌دهد. این حباب‌های مصور، بدون توجه به کاری که شما در حال انجام آن هستید، روی صفحه موبایل‌تان ظاهر می‌شوند و تماس تصویری دایمی و ثابتی را فراهم می‌کنند. اما اگر شما بیش از حد در «حال حاضر» غرق شوید، خود را وقف توجه به خواسته‌ها و گاه برآوردن نیازهای دنیای بیرون کنید، حفظ و نگهداری این راوی درونی مشکل‌تر از پیش خواهد شد. ذهن به احتمال زیاد کودکانه‌تر، واکنشگر و متکی به افکار و رفتار دیگران باقی می‌ماند.
هم‌اکنون هم جوانان بیست‌وچند ساله‌ای را می‌بینیم که هنوز در خانه زندگی می‌کنند، لباس‌های کودکانه می‌پوشند و با بازی‌های علمی تخیلی یا فانتزی سرگرم شده‌اند که در دنیای سیاه‌وسفید آن‌ها همه چیز خیر یا همه چیز شر است. برخی از آن‌ها هم به صورت مداوم در تلاش برای جلب توجه دیگران در سایت‌های شبکه‌های اجتماعی هستند.موجودیتی که فیس‌بوک از «شما» خلق می‌کند، شخصیتی که در مرحله بعدی تکیه زیادی به آخرین سیستم‌عامل‌ها دارد، زمانی برای تفکر به خاطرات درونی یا بالغ شدن در اختیار ندارد و نمی‌تواند واکنش‌های درونی را تجربه کند یا به مغزی بالغ و کامل تبدیل شود. اگر شما از هم‌اکنون شخصیت خودتان را براساس لایک‌ها و نظرات مثبت دیگران بسازید، مجبورید از نابودی حریم خصوصی نیز استقبال کنید تا به هویت جدیدی دست یابید و در آن رشد کنید که جمع‌گرا (Collective) و فرامتصل (Hyper-Connected) است.
شاید این به معنای نوعی از زندگی باشد که در آن هیجان گزارش دادن و دریافت گزارش‌ها و خبرهای دیگران کاملا نفس «تجربه کردن» را به حاشیه براند. زندگی شما اکنون در تناقضی آشکار متشکل از لحظات منفصل آنلاین است، اما خود واقعی شما در دنیای آفلاین زندگی می‌کند! شادی‌های لحظه‌ای که تجربه خواهید کرد دیگر حاصل تجربه دست اول و خام زندگی نیست، بلکه تجربه‌ای غیرمستقیم از واکنش‌ها و تاییدهای دیگران است که آن هم با کمی تاخیر به دست شما می‌رسد.
اگر بنا است که ما در دنیایی زندگی کنیم که در آن تماس چهره به چهره (چون دیگر برای ما راحت نیست) به موضوعی حاشیه‌ای تبدیل شود؛ در آن صورت چنین تناقضی با دنیای فیزیکی و سه‌بعدی ممکن است به تغییری اساسی در طبیعت روابط انسانی منجر شود. سرعت مورد نیاز برای نشان دادن واکنش و زمان اندک در دسترس، ممکن است به قیمت سطحی شدن کارها و واکنش‌های نشان داده شده تمام شود.
نباید فراموش کنیم که تعامل میان مغز و محیط اطراف دیالوگی دوسویه است. نگاه ما به فناوری و نحوه استفاده ما از آن بسیار مهم است، اما از آن مهم‌تر تاثیری است که محیط ایجاد شده بوسیله فیس‌بوک یا نمونه‌های مشابه بر شکل و ساختار مغز ما دارد و از هر دوی آن‌ها مهم‌تر نحوه نگاه ما به خودمان است.
منبع (+)

خب، سناریوی دیگر چیست؟!

سناریوی گایا

اسم سناریوی بعدی را من به سادگی گایا می‌گذارم، این چیزی است که اگر شما کتاب «ظاهرا» علمی-تخیلی بنیاد کهکشانی و زمین از ایزاک آسیموف را خوانده باشید، با آن آشنا هستید.
داستان از این قرار است که قهرمانان داستان به سیاره‌ای به نام گایا می‌روند، در آنجا متوجه می‌شوند که مردم و زیست‌کره و همه موجودات و بیجان‌ها در این سیاره در یک حالت تعادل و تعامل با همه هستند و شبیه یک پیکر واحد فکر می‌کنند و عمل می‌کنند. چیزی شبیه همان سیاره فیلم آواتار، منتها منسجم‌تر!
te507b480d
تا پیش از این همه تصور می‌کردند که آینده بشریت در گرو احیای یک امپراتوری فراگیر کهکشانی است، اما دیدن گایا آنها را به شک برد که نکند بشود نوع دیگری از تمدن را پایه نهاد و همه کهکشان را شبیه گایا کرد.
به تراویز-قهرمان اصلی جلد آخر مجموعه بنیاد- این امکان داده شد که بین دو آینده محتمل یکی زا برگزیند، تراویز، گایا یا کهکشان-شهر را انتخاب کرد، اما بسیار در تردید بود که انتخاب درستی کرده است یا نه. او دقیقا از این حل شدن فردیت انسان‌ها می‌ترسید. جدال‌های کلامی او با بلیس در این کتاب نمایانگر تردید ذهنی خود آسیموف در مورد آینده تمدن‌ها بشری است.
asimov-470-0509
کلا اگر کتاب‌های آسیموف را مرور کنید، می‌بینید که او سه آینده را برای بشریت و نظام‌های حاکم بر او پیشبینی کرده است:
- امپراتوری‌هایی که در آن یک فرد یا مجموعه‌ای از خردمندان برای ما تصمیم می‌گیرند، امپراتوری‌هایی که در آن خبری از دموکراسی نیست.
- نظام‌های دموکراتیک در کتاب‌های آسیموف خیلی کم مورد بحث قرار گرفته‌اند و او همیشه به این نظام‌ها و امکان برپایی واقعی آنها بدبین بوده است و اعتقاد داشته است که اگر هم برپا شوند پوسته‌ای خواهند بود. بنابراین گرچه در کتاب «ستارگان همچون غبار» در آخر داستان سند دموکراسی پیدا شده روی زمین را راز بهروزی برای همه بشریت می‌داند، اما در کتاب‌های دیگر نگاه مشروحی به این امکان ندارد.
- آینده محتمل دیگر، آینده‌ای دیگری است که در آن فردیت انسان در کلیت ذوب شده باشد، چیزی که آسیموف اسمش را گایا گذاشته است، فرضیه گایا با آنچه که من در پی شرح آن هستم، تفاوت‌هایی دارد.
اما می‌شود تصور کرد که نسل‌های بعدی شبکه‌های اجتماعی احیاگر عملی این امر باشند. وقتی شما به صورت نامحدود، از طریق وسایل پوشیدنی یا حتی تراشه‌های مغزی با همه در تماس آنی باشید و واکنش‌های آنها را بدانید و با بازخورد گرفتن از آنها کارهایتان را پیش ببرید و زمانی که اصولا تصمیمات مهم در مورد کشورها با نظرسنجی‌های آنی از مردم گرفته شود، ما پا به تمدن جدیدی می‌گذاریم.
از هم‌اکنون نشانه‌های کم شدن فاصله ما و رایانه‌های و اینترنت به چشم می‌خورد، زمانی ما تنها با خطوط فرمان با رایانه‌های تماس می‌گرفتیم، بعد واسطه ارتباط رابط‌های کاربری گرافیکی شدند و حالا به صورت لمسی و شنیداری (مثلا سیری) یا دیداری (مثلا کینکت) در تماس با رایانه‌های هستیم. در ادامه این روند، به احتمال زیاد با وسایل پوشیدنی رابطه ما و کامپیوترها و اینترنت تنگاتنگ‌تر خواهد شد و شاید زمانی برسد که ذهنیات ما بی‌واسطه در ارتباط با شبکه جهانی اینترنت قرا بگیرند.
در چنین دنیایی ماهیت شبکه‌های اجتماعی، نسبت به زمان حاضر دگرگون خواهد شد، اگر حالا ساعتی در پلاس، فیس‌بوک، توییتر و اینستاگرام می‌روید و لایکی می‌زنید و عکس یا مطلبی به اشترام می‌گذارید، در آینده ذهنیات شما بی‌درنگ امکان قرار گرفتن روی شبکه‌های اجتماعی را دارند.
 در این تمدن فردیت رنگ می‌بازد، به جای حکومت خردمندان یا حکومت منتخبان خردمند، این همه هستند که برای همه تصمیم می‌گیرند.
شبکه‌های اجتماعی کنونی، در مقابل نسل‌های بعدی شبکه‌های اجتماعی شاید به اسباب‌بازی‌های کودکانه بیشتر شبیه باشند!
آیا چنین مقدر شده است که ما در ادامه روند تکاملی، با واسطه اینترنت و شبکه‌های اجتماعی به گایا برسیم؟ یا اینکه نشاط، تخیل، خلاقیت و انگیزه‌های فردی در چنین تمدن گایایی آنقدر افت خواهد کرد که منجر به فروپاشی ما خواهد شد؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر