۱۳۹۱ آذر ۳, جمعه

در ستایش و نکوهش «ترس» – «ترس» از دیدگاه نوروساینس

در ستایش و نکوهش «ترس» – «ترس» از دیدگاه نوروساینس:
- پرش برای «آزادی» ربطی به قدرت بدنی نداره.
- آدم با بدنشه که می‌پره.
- با روح‌اش هست که امکان بقا پیدا می‌کنه.
- روحم مثل بدنم آماده فراره.
- ترس دلیل شکستته
- نه، نمی‌ترسم. من عصبانی‌ام!
- چرا ما سقوط می‌کنیم؟
- تو از مرگ نمی‌ترسی، فکر می‌کنی این طوری قوی‌تر می‌شی؟ این طوری ضعیف‌تر می‌شی.
- چرا؟
- آخه، چطور می‌تونی سریع‌تر بشی و مستمرتر مبارزه کنی، اونم بدون قوی‌ترین انگیزه روحی: ترس از مرگ.
- من از مرگ می‌ترسم، می‌ترسم که وقتی اینجا در حال مردن هستم، شهرم در حال نابودی باشه و کسی هم نباشه که نجاتش بده.
- پس خودت را بکش بالا!
- چطوری؟
اینها بخشی از یکی از دیالوگ‌های یکی از تأثیرگذارترین سکانس‌های فیلم خیزش شوالیه تاریکی بودند، در این قسمت با کمال تعجب شاهد بودیم که چگونه «ترس» می‌تواند خوب هم باشد و همیشه نشانه زبونی و حقارت نیست، در ادامه بتمن می‌آموزد که چطور در عین داشتن ترس با آن روبرو بشود و بعد از آزاد کردن خود، جامعه‌اش را نجات بدهد.

از وقتی که به دنیا آمده‌ایم، با ترس آشنا هستیم، ترس یکی از احساسات ابتدایی ماست. ترس چیز بدی نیست، مشروط به اینکه تحت کنترل ما باشد. ترس برای بقا لازم است و به موجود زنده امکان تشخصِ عواملِ تهدیدکننده زندگی را می‌دهد. اما ترس بیش از حد یک بیماری و یک امر پاتولوژیک است و منجر به یک سری اختلالات روانپزشکی مثل فوبیا یا اختلال تنش بعد از حوادث آسیب‌زا (PTSD) می‌شود.
حالت صورت در هنگام ترسیدن، در همه انسان‌ها و نژادها و فرهنگ‌ها به یک صورت است، طوری که ما به سرعت می‌توانیم یک چهره مضطرب را چهره دیگر تمیز بدهیم.
ما در طی سال‌ها به تدریج مدار عصبی‌ای را که در مغزمان ترس ایجاد می‌کند، را شناخته‌ایم و هنوز هم دانشمندان در حال کار روی پایه‌های سلولی و مولکولی ترس هستند.
هنگام ترس، در بدن مجموعه واکنش‌های حادی رخ می‌دهد که بدن را برای نبرد و پاسخدهی با تهدیدات حاد آماده می‌کنند، نخستین بار یک فیزیولوژیست فرانسوی به نام والتر بی کانون در سال ۱۹۲۹، این واکنش‌ها را توضیح داد: در نتیجه فعال شدن سیسم سمپاتیک بدن، آدرنالین و نور آدرنالین و هورمون‌های استروئیدی در بدن رها می‌شوند، این هورمون‌ها باعث افزایش ضربان قلب، افزایش سرعت تنفس، گشاد شدن مردمک، افزایش سرعت سوخت و ساز، افزایش سرعت پاسخدهی مغز به محرک‌ها و .. می‌شوند، مجموع این رخدادها ما را برای مقابله بک تهدید قریب الوقوع آماده می‌کنند.
اما ترس همیشه با دیدن و ادراک مستقیم عامل تهدیدزا ایجاد نمی‌شود، بسیار اوقات ترس‌های ما روندی «شرطی» شده هستند، یعنی اگر ما نشانه‌ای از تهدید را ببینیم، حتی اگر نشانه رنگ و بو و صدای خود تهدید را نداشته باشد، طبق تجربه‌ها و اطلاعات قبلی، همان واکنش‌ها در بدن ما رخ می‌دهند.
مهم‌تری بخشی از مغز که می‌توانیم آن را مرکز ترس مغز بدانیم، بخشی به نام آمیگدال است. آمیگدال، بخشی از سیستم لیمبیک بدن است که در عمق قسمت گیجگاهی مغز قرار دارد و به قسمت قدامی هیپوکامپ چسبیده است. همین بخش است که  تجارب ایجاد کننده ترس را رمزگشایی و تثبیت می‌کند.
آمیگدال اطلاعات را از قشر دیداری، شنوایی و بخش حس پیکری دریافت می‌کند و بعد از پردازش اطلاعات، پاسخ خود را به هیپوتالاموس می‌فرستد. هیپوتالاموس بر تولید هورمون‌ها و تعادل بدن (هموستاز) و مراکز خودکار بدن در ساقه مغز کنترل دارد و آمیگدال از طریق هیپوتالاموس است که پاسخ‌های متعاقب ترس را در بدن سبب می‌شود.
نخستین بار هاینریش کلوور و پاول بوسی بودند که متوجه شدند اگر این قسمت را در میمون‌ها با جراحی بردارند، آنها دیگر از انسان‌ها نمی‌ترسند، سندرمی که به نام این دانشمندان سندرم کلوور- بوسی نامیده می‌شود. البته این سندرم اجزای رفتاری دیگری هم دارد.
دانشمندان با دو دهه مطالعه روی یک بیمار زن، که برای حفظ حریم خصوصی تنها از او با نام SM یاد می‌کنیم، اطلاعات زیادی در مورد نقش آمیگدال در فرایند ترس کسب کردند، این بیمار به خاطر ابتلا به یک بیماری ارثی بسیار نادر، فاقد آمیگدال در هر دو سمت مغز بود. دانشمندان سعی کردند که تجارب ترسناک در او ایجاد کنند تا ببینند، بدون آمیگدال، آیا او قادر به ثبت و ضبط این خاطرات خواهد بود یا نه. محرک‌های ترس‌آور متفاوت بودند، از مارها و عنکبوت‌ها گرفته تا پخش فیلم‌هایی مثل حلقه ، هفت یا سکوت بره‌ها. نتایج تحقق سال پیش در مجله Current Biology چاپ شد، بر اساس این مقاله، او توانایی ترسیدن را از دست داده بود، مثلا وقتی با مارهای هراس‌آور روبرو می‌شد، حس درونی‌اش این بود که آنها نفرت‌انگیز هستند، اما برخلاف انتظار نمی‌ترسید و کنجکاوی‌اش بر حس نفرتش غلبه می‌کرد و مار را به دست می‌گرفت و حتی تقاضای مار بزرگ‌تر می‌کرد!
در آزمایش جالب‌تری SM را به یک بیمارستان متروک که به صورت یک خانه ترس بازسازی شده بردند، این خانه را یکی از ۵ مکان ترسناک دنیا می‌دانند، اما SM در کمال تعجب وقتی به آنجا رفت، به صورت داوطلبانه رهبری یک گروه پنج نفره از آدم‌های غریبه را برای گشت و گذار در خانه قبول کرد تا به آنها نشان بدهد اصلا چیزی برای ترس در این خانه وجود ندارد! هیچ فیلم ترسناکی هم ذره‌ای از وحشت را در او ایجاد نمی‌کند.
این در حالی است که SM از نظر ضریب هوشی، حافظه، زبان و قوه ادراک کاملا طبیعی است.
در بخش جانبی آمیگدال، هسته‌ای وجود دارد که هسته پشتی یا Dorsal نام دارد، این بخش است که موجب ترس شرطی می‌شود، به این معنی که اگر اطلاعات ورودی به آمیگدال را منطبق با تجارب تهدیدزای قبلی تشخیص بدهد، موجب ترس می‌شود. مثلا اگر به شخصی چند بار بعد از پخش یک صدای خاص، شوک بدهید، دفعات بعدی پخش صدا به تنهایی، برای ایجاد ترس در او کافی است.
اگر بتوانیم به صورتی از تولید پروتئین‌هایی در آمیگدال جلوگیری کنیم که حین رمزگشایی و تثبیت خاطرات ترسناک ایجاد می‌شوند، در این صورت ما در واقع دارویی برای متوقف کردن ترس ساخته‌ایم، چنین دارویی اگر ساخته شود، شاید مؤثر و بنیادی‌تر از همه داروهای ضد اضطرابی باشد که تا حالا شناخته‌ایم، تحقیقات زیادی در این مورد در حال انجام هستند، مثلا در دانشگاه Rutgers نیوجرسی چند سال پیش متوجه شدند که ظهور ژن‌هایی در آمیگدال که پروتئینی به نام stathmin که نام دیگرش oncoprotein 18 است را کد می‌کنند، بسیار زیاد است، این پروتئین در ایجاد خاطراتی که ترس را برمی‌انگیزند، نقشی اساسی دارد. دانشمندان متوجه شده‌اند که در موش‌هایی که این ژن در آنها غایب است، هیچ ترس جدیدی شکل نمی‌گیرد و میزان واکنش آنها به ترس‌های قبلی هم ضعیف‌تر است. این موش‌ها را اگر در موقعیت‌های خطرناک در درون هزارتوهای جدیدی بفرستیم، می‌توانند با اضطراب کمتری به صورت کاراتری، از هزارتو گذر کنند.
بر اساس یک تحقیق دیگر دانشمندان متوجه شده‌اند که بخشی از مغز به نام rACC با کورتکس سینگولیت قدامی نوک‌دار، می‌تواند روی پاسخ آمیگدال تأثیر بگذارد، برای مثال این بخش متناسب به چهره شاد یا هراسان اطرافیان می‌تواند، آمیگدال را فعال یا غیرفعال کند.

ترس و اضطراب ما ممکن است، کاملا طبیعی باشد، مثلا هنگام مواجهه با آتش‌سوزی یا زلزله یا اینکه حالتی بیمارگونه داشته باشد.
اضطراب از دیدگاه دانش روانپزشکی: در ادامه این پست، می‌خواهم به صورت بسیار مختصر انواع اختلالات روانپزشکی را فهرست کنم:
۱- اختلال اضطرابی منتشر: شخصی که این مشکل را دارد یک حالت پایدار و مزمن اضطراب را داراست. محرک خاصی باعث اضطراب آنها نمی‌شود، بلکه مشکلات روتین و عادی زندگی در این افراد سطح اضرابی بیشتر از حالت طبیعی ایجاد می‌کند.
۲- فوبیا: در اینجا یک محرک خاص می‌تواند به صورت غیرطبیعی باعث ترس شخص شود، این محرک‌ها معمولا در افراد دیگر اضطرابی به این میزان ایجاد نمی‌کنند، مثلا یک شخص ممکن است، از حضور در بین مردم مضطرب شود، یا از ارتفاع، عنکبوت، سگ یا خون بترسد. حتی افرادی پیدا می‌شوند که فوبیاهای خاصی مثل ترس از گل، ترس از مردان یا زنان یا ترس از لمس شدن را دارند.
۳- حملات پانیک: که حملات ترس شدید همراه با علامی مثل لرز، گیجی، تهوع، تنگی‌نفس است.
۴- اختلال وسواسی -جبری
۵- اختلال تنش بعد از حوادث ناگوار PTSD: یک حادثه ناگوار و مصیبت‌آور مثل حوادث طبیعی سیل و زلزله، چنگ‌، به گروگان گرفته شدن یا تجاوز در ذهن شخص باقی می‌ماند، و بعدها به صورت علایمی مثل تتوجه بیش از حد مرضی، فلش بک زدن غیرارادی و مجسم شدن لحظاتی از آن حوادث، رفتارهای اجتنابی، اضطراب، خشم و افسردگی به صورت متناوب ظاهر می‌شود.

اضطراب و سینما: شماری از شاهکارهای دنیای سینما به روایت داستان زندگی اشخاصی با PTSD می‌پردازند، در واقع هیچ اختلال اضطرابی به اندازه PTSD در سینما در مرکز توجه قرار نگرفته است.
در اینجا به تعدادی از این فیلم‌ها اشاره می‌کنم:

-  غلاف تمام فلزی، فیلمی از استنلی کوبریک

- متولد چهارم ژوئیه، با کارگردانی اولیور استون با بازیگری تام کروز

- ما سرباز بودیم با بازیگری مل گیبسون

- سقوط شاهین سیاه با کارگردانی ریدلی اسکات و با بازی اریک بانا و یوآن مک گرگور

- نجات سرباز رایان، فیلم مشهور و برنده اسکار اسپیلبرگ با بازیگری تام هنکس

- خط باریک سرخ با کارکردانی ترانس مالیک و بازیگری شان پان و جورج کلونی

- راه‌های افتخار با بازیگری کرگ داگلاس

- اینک آخر الزمان با کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا و بازی مارلون براندو

و شکارچی گوزن با بازی رابرت دنیرو
در هر یک از این فیلم‌ها بازیگران دچار PTSD یا «شرایطی» که در آینده باعث به وجود آمدن PTSD می‌شوند به خوبی به تصویر کشیده شده‌اند.
متأسفانه حافظه‌ام در مورد فیلم‌های ایرانی خوب کار نمی‌کند و نمی‌توانم الان به خاطر بیاورم که در کدام فیلم ایرانی PTSD به خوبی به تصویر کشیده شده است و یا اصلا چنین فیلمی ساخته شده است یا نه.
اما بهتر است دیگر از PTSD‌ فارغ شویم و به سایر اختلالات روانپزشکی هم برسیم:
- یکی از فیلم‌هایی که اضطراب و ترس را که ریشه در خشم، انتقام، عدالت‌خواهی و حقیقت‌جویی قهرمان دارند به زیبایی به تصویر کشیده است فیلم مرگ و دوشیزه رومن پولانسکی است، این فیلم در حکم شاهکاری است و اقتباسی است از نمایشنامه «آریل دورفمن»، اگر اشتباه نکنم نمایش تلویزیونی هم بر اساس آن از تلویزیون ایران پخش شده است.

داستان این فیلم در مورد رویارویی غیرمترقبه یک زن با شکنجه‌گر سابقش در یک دیکتاتوری فرضی در آمریکای جنوبی است.
- فیلم مشهور آنی هال، داستان آشنایی مردی با وسواس مرگ را ببا یک زن، روی پرده می‌آورد.
- در قسمت فوبیاهای اختصاصی، من فیلمی مشهورتر از سرگیجه هیچکاک نمی‌ناسم، فیلمی که قهرمانش ار ارتفا می‌ترسد.
- اما در مورد فیلم‌هایی که در مورد وسواس هستند، به نظر من بهترین مثال، فیلم هوانورد مارتین اسکورسیزی است که در آن لئوناردو دی کاپریو با هنرمندی نقش هاوارد هیوز وسواسی را بازی کرده است.
- البته ذهنم را که خوب جستجو می‌کنم، قسمتی از سریال شرلوک هولمز را به خاطر می‌آورم که قسمت بسیار یه یادماندی‌ای بود و در آن به دارویی که با ایجا ترس، قربانی را پای درمی‌آورد اشاره شده بود، حتی یک انیمیشن ظاهرا بچگانه را به صورت محو به خاطر می‌آورم که در آن شخصیت‌ها در گاه نیاز از قرص شجاعت استفاده می‌کردند!

مردم جنگ نمی‌خواهند، اما همیشه با دعوت رهبران به این سمت سوق داده می‌شوند. خیلی ساده است، کافی است که به آنها بگویید که مورد حمله واقع خواهند شد و صلح‌طلبان را به خاطر نداشتن حس میهن‌پرستی و در معرض خطر دادن کشور تقبیح کنید. این کار در همه کشورها جواب می‌دهد.
هرمان گورینگ
قشرهای مختلف انسان‌ها از دیرباز به دنبال پیدا کردن راه‌هایی برای کاهش یا افزودن حس ترس برای رسیدن به مقاصد خود بوده‌اند، از دانشجویی که می‌خواهد در هنگام سخنرانی یا شرکت در جلسه امتحان اضطراب نداشته باشد، تا ورزشکاری که می خواهد هیجان و اضطراب خود را تعدیل کند و در سطحی بالاتر رهبران و نظامیان و طیف‌های فعال اجتماعی.
در بخش‌های قبلی این پست ترس را ار نظر پاتولوژیک در فرد بررسی کردیم، اما ترس و جامعه چه نسبتی می‌توانند با هم داشته باشند؟
بسیاری از سیاستمداران همیشه به جوامع به شکل توده‌های مومی می‌نگرند، توده‌هایی که می‌شود به آسانی در فکر و حتی رویاها و آمالشان به نفع خود تغییراتی داد.
در این میان ترس، که یکی  از پایه‌ای‌ترین احساسات ماست، در طول تاریخ بسیار مورد سوء استفاده قرار گرفته است، در آغاز این بخش، نقل قولی از هرمان گورینگ -ژنرال معروف آلمان نازی- را خواندید.
اما می‌توان مثال‌های زیاد دیگری هم آورد، برای مثال یکی از مشهورترین و به یادماندنی‌ترین آگهی‌های کارزارهای انتخاباتی امریکا، یک آگهی تلوزیونی است با عنوان «دیزی» است:
در این آگهی که می‌توانید آن را در اینجا ببینید، دختر خردسالی را می‌بینید که در حال شمردن گلبرگ‌های یک گل است، اما وقتی به گلبرگ نهم می‌رسد، صحنه کات می‌خورد و ما شمارش معکوس پرتاب یک موشک هسته‌ای را می‌بینیم و بعد صدای رئیس جمهور جانسون را می‌شنویم که از صلح و امکان زندگی همه در کنار همه صحبت می‌کند و در ادامه خواسته می‌شود که در انتخابات به او رأی بدهند.
این آگهی تکنیکی زیرکانه بود که می‌خواست از ترس مردم در زمان جنگ سرد، برای جلب توجه آنها به یک جناح سیاسی استفاده کند.
در زمینه استفاده آگاهانه سیاستمداران از عنصر ترس، تحقیقاتی انجام شده و مستندهایی تهیه شده است، مثلا در سال ۲۰۰۹ در مجله آمریکایی Political Science مقاله‌ای در این مورد به چاپ رسید و در مستند قدرت کابوس یا Power of Nightmares هم آدام کورتیس توضیح می دهد که چگونه از اسامه بن لادن و القاعده برای ایجاد ترس در شهروندان آمریکایی برای رسیدن به مقاصد خاص استفاده شده است. بیوتروریسم و تسلیحات کشتار جمعی بر این اساس، ابزاری شدن برای عده‌ای از سیاستمداران تا به مقاصد راهبردی مورد نظر خود برسند و در این میان، آنها از موقعیت‌ها با زیرکی بهره بردند.
زمانی در یک پزشک در مورد اختلالات عجیب و غریب روانپزشکی و سندرم سندرم استکهلم نوشته بودم، برایتان نوشتم که: «سندرم استکهلم نوعی پاسخ فیزیولوژیک گروگان‌های ربوده شده است. بر خلاف انتظار، نشانه‌هایی از همدردی و حس وفاداری آنها با آدم‌رباها دیده می‌شود. گروگان‌ها حتی ممکن است با وجود خطراتی که تهدیدشان می‌کند، به صورت اختیاری خود را تسلیم آدم‌رباها کنند. این سندرم در موارد دیگری مثل همسرآزاری، تجاوز و یا سوء‌استفاده از اطفال هم ممکن است دیده شود.»
در سطحی کلان‌تر همین رفتار را می‌شود به جامعه‌ای که با ترس به گروگان گرفته شده است هم دید، جامعه‌ای که ممکن است مردمانش به همان ورطه‌ای بیفتند که وینستون رمان ۱۹۸۴ افتاد:
«به آن چهره غول‌آسا خیره شد. چهل سال طول کشید تا فهمید زیر آن سبیل‌های سیاه چه لبخندی پنهان است. چه سو تفاهم و کج‌فهمی احمقانه‌ای! چه‌قدر خودسری و نادانی، که دست رد به سینه پرعطوفت او زدی. دو قطره اشک که بوی جین می‌داد از چشم‌هایش به روی بینی فروغلتید. اما چیزی نبود، چه باک، همه چیز رو به راه بود و جنگ به آخر رسیده بود. در مبارزه با خود پیروز شده شده بود. به برادربزرگ عشق می‌ورزید.»

جملات انتهایی رمان ۱۹۸۴
آلیس لوسیسرو، روانشناس اجتماعی و محقق دانشگاه کمبریج، در اظهار نظری که در دیسکاوری منتشر شده است، در این مورد ابراز نظر کرده است که دیکتاتورها می‌توانند از غریزه‌ای که از هزاران سال پیش در نهاد بشر وجود دارد، به خوبی بهره‌برداری کنند، آنها خوب می‌دانند که مردم همواره مایلند که یک قدرت برتر آنها را پناه بدهد و به همین علت نظام‌های حاکم با ابزارهای مثل ایجاد ترس‌های صناعی و محدود کردن گردش اطلاعات به آسانی آنها را کنترل می‌کنند.
ترس‌ در موذیانه‌ترین شکلش، لباس مبدل خِرَد را بر تن می‌کند و باعث می‌شود به کارهای شجاعانه کوچکی که به حفظ عزت و شأن ذاتی انسان یاری می‌رسانند، برچسب حماقت، بی‌ملاحظگی، عبث بودن یا حقارت بخورد. برای این مردم، که در هراس از قوانین آهنین سست‌کننده هستند، پذیرش این واقعیت که آزادی حقشان است، آسان نیست.

بریده‌ای از کتاب «رهایی از ترس» آنگ سان سوچی

همه ما در زندگی شخصی و اجتماعی به آستانه‌ای پایه ار هیجان و ترس نیاز داریم، بی‌تفاوتی یا ترسو بودن در هر دو سوی طیف، باعث بیماری‌های شخصی و اجتماعی فراوانی می‌شوند. مثل خیلی اوقات اعتدال را در ترس هم رعایت کنید!


بیش از 28 هزار و 700 نفر مشترک فید «یک پزشک» هستند،‌اینجا
جای مناسبی برای تبلیغ شماست!







پذیرش
آگهی
یک پزشک




فراخوان عکس با سوژه کتاب و کتاب‌خوانی در یک پزشک - جمعه‌های فرهنگی با یک پزشک


























Related posts:
  1. بازی فیفا از دید نوروساینس از سال ۱۹۹۳، شرکت Electronic Arts هر سال، نسخه جدید...
  2. هدفون MDR-NC500D سونی: در ستایش سکوت ...
  3. در ستایش رهایی و آرزوهای کودکی: UP، انیمیشن جدید پیکسار اگر از کنار جنبه‌های تکنیکی و زیبایی‌های بصری انیمیشن‌ها بگذریم،...

مشکلات فناوری زوج‌های جوان!

مشکلات فناوری زوج‌های جوان!:
یک بار با یکی از همکاران پزشک که ژورنالیست هم هستند، صحبت می‌کردم، این دوست خاطره دو آشنای آقا و خانم شاعر خودش را تعریف می‌کرد که قریحه خوبی داشتند و هر کدام استعدادهایی خاص داشتند. دوستم تعریف می‌کرد که دو بعد از مدتی با هم آشنا شدند و در حالی که همه احتمال می‌دادند این دو در جوار هم، مکمل خوبی برای هم باشند و طبع شعرشان جلوه بیشتری پیدا کند، ناگهان چشمه خلاقیتشان به کلی خشکید!
مدتی پیش مطلبی خواندم که تصور می‌کنم تا حالا در وبلاگ‌ها درباره آن صحبت نشده است: این که یک زوج جوان امروزی، در زمینه فناوری و استفاده از اینترنت چه اختلافاتی ممکن است پیدا کنند، البته قابل پیشبینی است که در وضعیت این روزها، کلا از فرط فشار کاری و تنگناها، فرصتی برای پیگیری علایق و وب‌گردی پیدا نکنند، اما یک زوج تخیلی را تصور کنید که تازه زندگی مشترکشان را شروع کرده‌اند و هر دو آشنایی ضمنی با فناوری دارند و  رفته رفته تفاوت‌هایشان نمود پیدا می‌کند. آیا فناوری می‌تواند بهانه‌ای برای بروز اختلافات باشد؟!
۱- اختلاف در زمینه دانلود و تهیه فیلم‌ها و سریال‌ها: تعرفه اینترنت در ایران بالاست و پهنای باند هم محدود، پس طبیعی است که باید خیلی گزیده دانلود کرد، ‌در این صورت نخستین اتلاف تکنولوژیک، ممکن است بر سر دنبال کردن شوها و سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌ها پیش بیاید.
یکی ممکن است از فرینج خوشش بیاید و آن یکی از How I Met Your Mother! کدام یک در چه زمان روی تلویزیون LED‌ دیده بشوند!
تازه ممکن است سلیقه‌ها متفاوت‌تر باشد و یکی از یک سریال کره‌ای خوشش بیاید!
۲- چرا مرا دنبال نکردی؟ چرا لایکم نزدی؟ اختلاف دوم در مورد کاربری شبکه‌های اجتماعی است. خب، نگاه‌ هر کس و نحوه کاربری او در شبکه‌های اجتماعی متفاوت است و به همسری درآمدن کسی، اصولا نباید روی این نگاه مستقل تأثیر بگذارد. اما برخی هنوز به زاویه دید نرسیده‌اند.
در بافت خاص جامعه ایران، البته مشکلات احتمالا فراتر از اینها هستند و احتمالا زوجین خواستار تعدیل نحوه کاربری هم یا احتمالا عکس‌های پروفایل هم می‌شوند. چه بسیارند عکس‌های پروفایل دو نفره در شبکه‌های اجتماعی. کارآگاه‌بازی روی لایک‌های همسر هم احتمالا چیز رایجی باشد!
برخی از کاربران حرفه‌ای‌تر هستند و مثلا با شبکه‌ اجتماعی خود، به جمع کثیری از دنبال‌کنندگان خبررسانی می‌کنند، در این صورت تغییر رویه برای آنها دشوارتر است.
زوج‌ها حتی باید جوابگوی لایک‌های دیگران هم برای خود باشند.
۳- کنجکاوی در حافظه مرورگر و فولدرهای کامپیوتر! کم نیستند موارد سرک کشیدن مخفیانه به حافظه مرورگر و کنجکاوی در فایل‌های ذخیره شده. آیا کسی هست که در مقابل این وسوسه مقابله کند؟
۴- نگاه کردن به فعالیت آنلاین و گجت‌ها همسر به منزله رقیب عشقی: گیک‌ها را جان به جانشان کنی، گیک هستند و گاهی دنبال کردن نگاه خیره و توأم با آرامش آنها در هنگام راز و نیاز به گجت‌هایشان زجرآور می‌شود.
۵- مردهای سنتی سابق، عادتشان این بود که چای و روزنامه‌ای دست بگیرند و هر از گاه سرشان را بلند کنند و با جمله‌ای که این طور شروع می‌شد: «ببین، اینجا چی نوشته» خبرهای جالبی را که می‌خواندند به اطلاع همسر برسانند، اما آیا اکنون هم همین طور است، احتمالا مردها و زن‌های امروزی، قبل از اینکه با هم صحبت کنند، اخبار را توییت می‌کنند یا وارد گوگل پلاس و وبلاگشان می‌کنند. بنابراین بعید نیست که همسر آنها معترض شود که چرا اول خبر به صورت شفاهی با آنها در میان گذاشته نشده!
۶- سرویس‌های اجتماعی مبتنی بر موقعیت یا حتی عکس‌های اینستاگرام و توییت‌ها دیگر کمتر مفری برای زوج‌های امروزی می‌گذارند. توییت‌ها ممکن است لو بدهند که مرد ابدا در شیفت کاری‌اش تحت فشار نبوده، بلکه برای تفریح با دوستانش به بیرون رفته است!
این مطلب خلاصه و تعدیل‌شده این پست وبلاگ مشیبل بود.

۱۳۹۱ آبان ۱۶, سه‌شنبه

Yellowstone، سریع‌ترین اَبَرکامپیوتری که برای محاسبات آب و هوایی مورد استفاده قرار می‌گیرد

Yellowstone، سریع‌ترین اَبَرکامپیوتری که برای محاسبات آب و هوایی مورد استفاده قرار می‌گیرد:
همان طور که پیش از این در مقاله کوتاهی در «یک پزشک» نوشتم، در حال حاضر راهی برای جلوگیری از وقوع بلایای طبیعی مثل توفان‌ها وجود ندارد، تنها امید ما برای کم کردن میزان خسارات و آمار آسیب‌دیدگان، پیشبینی کردن آنها است.
چهار دهه است که دانشمندان برای این کار به مرکز ملی پژوهش‌های اتمسفری موسوم به NCAR وابسته هستند، مرکزی که در آن از مدل‌های کامپیوتری بسیار پیچیده برای پیشبینی وضعیت آب و هوا و رهگیری توفان‌ها استفاده می‌شود.
اما به تازگی از سریع‌ترین اَبَرکامپیوتری که از آن اختصاصا برای پژوهش‌های آب و هوا استفاده می‌شود، به نام Yellowstone، رونمایی شده است. سرعت این کامپیوتر ۱٫۵ پتافلاپ است یعنی می‌تواند ۱۵۰۰ تریلیون عمل محاسباتی را در ثانیه انجام بدهد، Yellowstone در فهرست ۲۵ اَبَرکامپیوتر سریع دنیا قرار دارد و نسبت به سریع‌ترین اَبَرکامپیوتری که پیش از این برای محاسبات آب و هوایی از آن استفاده می‌شد، ۳۰ برابر سریع‌تر است.
به این ترتیب دانشمندان می‌توانند جریان‌های اقیانوسی را که بر توزیع بارندگی تأثیر می‌گذارند بهتر و سریع‌تر بررسی کنند یا اینکه قادر به محاسبه میزان چرخش‌های آب و هوایی مولد گردبادها می‌شوند.
مدل‌سازی وضعیت آب و هوا، به تنهایی حدود نیمی از محاسباتی است که به Yellowstone سپرده می‌شود.
بیشتر مدل‌های اقلیمی نشان داده‌اند که به موازات افزایش دی اکسید کربن در جو زمین، آب و هوای زمین گرم‌تر می‌شود. از سال ۱۸۸۰ اطلاعات آب و هوا ثبت می‌شود، اگر به این آمار و ارقام توجه کنیم و گرم‌ترین سال‌های زمین را پیدا کنیم، می‌بینم که از در میان ۱۰ سال گرم زمین، ۹ تای آنها از سال ۲۰۰۰ به بعد رخ داده‌اند.
این مطلب جالب توجه است، اما فقط یک آمار خام است و مثلا نمی‌تواند به ما بگوید که افزایش دمای زمین دقیقا چه تأثیری بر نحوه توزیع انرژی در سیستم و در نتیجه بر میزان بارندگی و خشکسالی می‌گذارد.
چنین کارها و محاسبات پیچیده‌ای بر عهده ابرکامپیوترهایی مثل Yellowstone گذاشته می‌شود.
ساختمانی که در آن از Yellowstone نگهداری می‌شود:
Yellowstone در ۱۰۰ کابین جدای به هم‌مربوط قرار دارد که در مجموع شامل ۷۴ هزار و ۵۹۲ پردازنده است:
میزان سیم‌کشی‌ها قابل توجه است و به چند ده مایل می‌رسد:
برای تأمین قسمتی از انرژی زیادی که برای کار سیستم و خنک کردن آن نیاز است، از انرژی باد هم استفاده می‌شود:
در اینجا در اتاق زیر ابرکامپیوتر، اتاقی را می‌بینید که در آن دستگاه‌های سیستم خنک‌کننده و تأمین نیروی برق ابرکامپیوتر نصب شده‌اند:
عکسی از نمای جلویی تعدادی از کابین‌های Yellowstone ، هزینه تولید این ابرکامپیوتر حدود ۲۵ تا ۳۵ میلیون دلار بوده است:
منبع: businessinsider